English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (7479 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
immobilised U از رواج انداختن
immobilises U از رواج انداختن
immobilising U از رواج انداختن
immobilize U از رواج انداختن
immobilized U از رواج انداختن
immobilizes U از رواج انداختن
immobilizing U از رواج انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
currencies U رواج
circulations U رواج
prevalence U رواج
booms U رواج
booming U رواج
boomed U رواج
boom U رواج
popularity U رواج
currency U رواج
propagation U رواج
circulation U رواج
vogue U رواج
goes U رواج داشتن
trend-setters U رواج دهنده
trend-setter U رواج دهنده
go U رواج داشتن
propounds U رواج دادن
propound U رواج دادن
demonetize U از رواج اندختن
circulating edium U وسیله رواج
propounder U رواج دهنده
issue U رواج دادن
issued U رواج دادن
propounding U رواج دادن
issues U رواج دادن
circulation U رواج پول رایج
circulations U رواج پول رایج
goes U گشتن رواج داشتن
go U گشتن رواج داشتن
propagate U پخش شدن رواج دادن
propagates U پخش شدن رواج دادن
propagated U پخش شدن رواج دادن
propagating U پخش شدن رواج دادن
over issue U اضافه براعتبار رواج دادن
pistole U سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
groschen U سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
kreutzer U نام سکه مس وسیم که پیشتردرالمان واطریش رواج داشت
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
gem-set rug U قالچه جواهر نشان [بیشتر در هند رواج داشته و قدمت آن به بیش از صد سال می رسد.]
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
let down U پایین انداختن انداختن
peony U طرح شقایق فرنگی [این طرح در فرش های چینی و مفول رواج داشته و بیشتر حاشیه ها را با آن پر می کنند.]
circulated U انتشار دادن رواج دادن
mythopoeia U افسانه سازی رواج افسانه
circulate U انتشار دادن رواج دادن
circulates U انتشار دادن رواج دادن
butterfly saddle rug U قالیچه نقش پروانه ای [این نوع از قالیچه زین اسبی بیشتر در شمال هند و تبت رواج داشته و حالت ذوزنقه ای آن شبیه پروانه می باشد]
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
saddle cover U رو زینی [اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.]
hunting design U طرح شکارگاهی [این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
room-sized rug U فرش های ایرانی [فرش های درباری] [بافت این فرش ها که برای مفروش کردن تالارها و سالن های بزرگ استفاده می شود در ایران در اواخر قرن دوازدهم رواج یافت. بیشتر مشتریان کشورهای حوزه خلیج فارس و اروپایی اند.]
let fall U انداختن
rut U خط انداختن
leave out U انداختن
lay away U انداختن
lash vt U انداختن
hitches U انداختن
hitching U انداختن
omitted U انداختن
spilled or spilt U انداختن
ruts U خط انداختن
blob U لک انداختن
blobs U لک انداختن
retroject U پس انداختن
hitched U انداختن
run home U جا انداختن
spills U انداختن
hitch U انداختن
spilling U انداختن
omitting U انداختن
souse U انداختن
spilled U انداختن
spill U انداختن
omits U انداختن
omit U انداختن
flinging U انداختن
overthrow U بر انداختن
fling U انداختن
overthrowing U بر انداختن
overthrown U بر انداختن
overthrows U بر انداختن
felling U انداختن
delete U انداختن
slings U انداختن
overthrew U بر انداختن
bottoms U ته انداختن
bottom U ته انداختن
flings U انداختن
hurl U انداختن
hurled U انداختن
hurls U انداختن
fell U انداختن
felled U انداختن
sling U انداختن
deleted U انداختن
deletes U انداختن
thrusts U انداختن
emplace U جا انداختن
thrusting U انداختن
thrust U انداختن
throws U انداختن
throwing U انداختن
throw U انداختن
floriate U گل انداختن در
slinging U انداختن
deracination U بر انداختن
brush finish U خط انداختن
deleting U انداختن
fells U انداختن
hews U انداختن
hewing U انداختن
benite U به شب انداختن
hewed U انداختن
hew U انداختن
jaculate U انداختن
launches U به اب انداختن
pilling U تل انداختن
to play a searchlight U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
hewn U انداختن
to let fall U انداختن
to let drop U انداختن
relegated U انداختن
prostrate U از پا انداختن
string U زه انداختن به
launching U به اب انداختن
launched U به اب انداختن
to skips over U انداختن
relegate U انداختن
launch U به اب انداختن
line U خط انداختن در
to leave out U انداختن
to put back U پس انداختن
lines U خط انداختن در
relegating U انداختن
to draw lots U انداختن
to fire off a postcard U انداختن
to hew down U انداختن
relegates U انداختن
stagger U از پا انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
risked U به مخاطره انداختن
emasculated U از مردی انداختن
emasculates U از مردی انداختن
emasculating U از مردی انداختن
expelled U بیرون انداختن
peril U درخطر انداختن
risking U به خطر انداختن
risking U به مخاطره انداختن
rolls U بدوران انداختن
dryers U خشک انداختن
roll U بدوران انداختن
knock-ups U از کار انداختن
knock-up U از کار انداختن
risks U به مخاطره انداختن
knock up U از کار انداختن
expels U بیرون انداختن
risks U به خطر انداختن
emasculate U از مردی انداختن
expelling U بیرون انداختن
rolled U بدوران انداختن
deferring U عقب انداختن
disfigures U از شکل انداختن
extruded U بیرون انداختن
toss U بالا انداختن
tossed U بالا انداختن
tosses U بالا انداختن
tossing U بالا انداختن
extrude U بیرون انداختن
defer U عقب انداختن
extrudes U بیرون انداختن
defers U عقب انداختن
depress U ازارزش انداختن
depresses U ازارزش انداختن
perils U درخطر انداختن
expel U بیرون انداختن
disfiguring U از شکل انداختن
risk U به مخاطره انداختن
disfigured U از شکل انداختن
disfigure U از شکل انداختن
miscast U بناحق انداختن
triggers U راه انداختن
triggered U راه انداختن
trigger U راه انداختن
extruding U بیرون انداختن
pickle U ترشی انداختن
demoralize U ازروحیه انداختن
nauseates U از رغبت انداختن
Recent search history Forum search
0دست را دورگردن کسی انداختن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com